دکتر بهنام لطفی فر

عشق و طلاق

عشق و طلاق

عشق و طلاق، سخنی از یار

بهنام لطفی فر(هیپنوتراپ)

 چاپ و نشر گفتار  تنها با نشان وسایت و نویسنده آزاد است

در ابتدا مقاله روانشناختی عشق و طلاق را که در همین وبلاگ آمده است بخوانبد سپس متن زیر را.

آدمی برای خرید یک پا پوش خویش ، آنچه را که سالها آموخته، اندوخته و کوله‌باری پر از تجربه شده است را بکار می‌گیرد،و در این راه داوری و توانایی را که بارها به بوته آزمون کشیده است به یاری می گیرد. و گاه اندیشه و نگاه دگران  را نیز دگر بار بکار می گیرد تا بهتر وبرتر گزیند، لیک آن چنان که باید وشاید هنوز به راستی داوری خود باور ندارد،و در این راه گاه دچار اشتباه می شود پس چگونه است که در بزرگترین آزمون زندگی خویش این یار غار و هم سفر راه و راز را بدین نابخردانه و پر از کجی بر می گزیند؟ و می‌اندیشد از میان هر آنجه که هست و باید باشد بهترین را برگزیده است.

چرا باور نداریم در پس پندار ما خروار خروار ناراستی و کجی بنا نهاده شده است. براستی چه زمانی این گرد و غباری را که تارک اندیشه ها را فرا گرفته است رخت بر می‌بندد.

اگر سالها خروارها پند و نوشته خوانده باشید و کمر همچون گوژپشتی از سنگینی بار آن خم نموده‌باشید باید باز دانست و آگاه شد این داستان، داستانی دیگر است ریشه در ناخودآگاه دارد. گسیختگی میان همسران آنان که نمی دانند و می‌دانند یکی است. یکی از جهل می‌نالد و دیگری از دانستن شکسته است از بار کتابانی که هیچ بکار نیامده اند و دستور خوراکشان  در تنور زندگانی سوخته است.

آنجا که سخن از ناخودآگاه و  خودآگاه است سخن از گفتگو و برتری کدام‌یک بیهوده است، سخن از هستی است. جای که هماورد ناهشیار باشد باید کمی آهسته و پیوسته گام پیمود. اینجا میدان جولانگاه سیمرغ است.آدمی در مسیری که برای شناخت هستی و باشندگان آن می پیماید چنین برمی آیدکه لایه‌های زیرین از رخساره بسی مهم‌ترند.داوری ما آدمیان بر اسا‌س پندارهای بیرونی ورخساره است. بیاید برای نخستین بار هم که شده برای درک ژرفای آنچه که در پیرامون ‌ما رخ داده است جدایش همسفران دیگر را، جدایش خود بپنداریم و داوری آنها در گزینش یاران غار از نگاهی دیگر بنگریم و بدانیم وبیاموزیم اندیشه آنان اگر نگویم بیشتر از ما  باور بدارید گاه کمتر نیز نبوده است. نکند آنچه که میبینیم بیراه به جای راه وسراب  بجای شراب باشد.چگونه است آنکه خود را نیز به سختی می‌شناسد چنین می پندارد که دیگری را نیز شناخته است. نگاهی به آمار جدایشهای گرم  که سخن از یک سوم و یک چهارم دارند و جدایش سرد یا خاموش که چهار پنجم است خبر از سونامی می دهد که بسیار پیشتر از اینها ناقوس آن به صدا در آمده است.